کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : رضا خورشیدی فرد     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : ترکیب بند    

دور و بر خود می‌كشی مأنوس‌ها را             إذن پـریدن می‌دهـی طـاووس‌ها را

وا می‌كنی سمت كـویـرِ این حوالی             با لطف پـاكـت پـای اقـیانـوس‌ها را


«امید» دارویی‌ست در دارالشفایت             كه با سخاوت می‌دهی مأیوس‌ها را

با آن دم قدسی خود شب‌های جمعه             رونق بده «یا نور و یا قدّوس»‌ها را

هر شب به یاد غـربت شهـر مدیـنه             روشن كنیم اینجا همه فانـوس‌ها را

ای آبــروی آب‌هـای ایـن حــوالــی

سمت شما باز است این دستان خالی

وقتی كه من از ماه می‌گیرم سراغت             می‌آورد دل را مـیان كـوچه باغـت

هفت آسمان، صدها ستاره می‌شمارد             هر شب به پای درس‌های چلچراغت

تو آیـه‌هـای سـورهٔ نـوری، چگـونه             پیدا كنم من راه خود را بی‌چراغت؟

این لاله‌هایی كه به دامـانت نشـسته             تفسیر خوبی می‌شود از درد و داغت

انگار... نه من حـتم دارم در بهشتم             آن لحظه‌ای كه می‌نشینم در رواقت

ما لایق صحـن و سرای تو نبـودیم

هـمـسـایهٔ خـوبـی برای تو نـبـودیـم

تو مهـر زهـرا را میان سینه داری             مهری كه با آن اُلفـتی دیرینه داری

از بس كه آه زائـرانت را خـریـدی             ایـوان زیـبـایی پُـر از آئـیـنـه داری

هر صبح جـمعه مـیزبان نـدبه‌هایی             این است آن عهدی كه با آدینه داری

تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان             غـم‌های بی‌اندازه‌ای در سینه داری

از نسل كـوثر، معـنی خیر كـثـیری             با عشق،‌ خویشاوندی دیـرینه داری

فرسنگ‌ها راه است از ما تا صفایت

قربان آن صحن و سرای باصفایت

از ابـتـدا هم بود مـشهـد، مقـصد تو             پُـل می‌زنم تا مقصدت از مشهـد تو

عطر گل یاس از ضریحت می‌تراود             این مرقد زهـراست یا كه مرقـد تو

عشق تو دریا را به ساحل می‌كشاند             ماه آبرو می‌گـیرد از جزر و مد تو

خـورشـیـد دارد آرزو‌هـایی طـلایی             وقـتـی كـه می‌آیـد كـنـار گـنـبـد تـو

من شاعرت هستم ولی مثل هـمیشه             شعـری ندارم تا كه باشد در حـد تو

من می‌نویسم بر روی سنگ مزارم

بانـو! هـمیـشه بوده از تو اعـتـبارم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : 0

عـالـم حـریم حـرمت آل پـیـمـبر است            کلِّ فـلک هـمان فـدک آل کـوثـر است

چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه            دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است


ما غـیرِ خـیرِ فـاطـمه خـیری ندیـده‌ایم            هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است

آری به حـرمـت حـرم ثـامـن الحـجـج            ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است

اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا            این مملکت هدیّۀ زهـرای اطهـر است

مکه، مدینه، سامره، کرب‌و‌بلا، نجف            تا کـاظمین یکـسره با قـم بـرابر است

بالاترین زمان که پس از روز مادر است            معصومه شاهد است، همین روز دختر است

آمد چه دخـتری که چو زینب کند قیام            جان برادر است و رضا جان خواهر است

از مشهـدِ شَهَـنـشَه و شیـرازِ شاچـراغ            تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است

شوق زیـارت و حـرم و آب و دانـه‌ام
یـعـنی که مـن کـبـوتـر این آسـتـانـه‌ام

ای مـرقـد تو قـبـلـۀ عـالـم تو را سلام            ای امـتـدادِ سـورۀ مـریـم تـو را سـلام

ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر            جام طهور کوثـر و زمـزم تو را سلام

ای پــارۀ تـنِ هــمــۀ آل مــصـطــفــی            وی بـضـعـۀ نـبـیِّ مـکـرّم تو را سلام

ای بـارگـاه قــدسـیِ تـو آشـیـانـه‌ای            بر بهـتـرین سـلالـۀ خـاتـم تو را سلام

آئـیـنـه دارِ مـعـرفـة الـفـاطـمـه تـویـی            ای رازدارِ خـلـقـتِ آدم تــو را ســلام

بـایـد تـو را عـقـیـلـۀ دوّم صـدا کـنـیـم            عِلم لـدُن تُو راست مسلّـم، تو را سلام

یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است            ای بر عفاف، رشتۀ محکم تو را سلام

نیکان تو را مـلـیـکۀ اسلام خـوانده‌اند            ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم تو را سلام

شـد بـارگـاهِ قُــدسـیِ تـو کـلـبـۀ مَـلَـک            آید ز هـر فـرشـتـه دمـادم تو را سلام

عشق رضا و شوق حریمت، دو بالِ عشق
با این دو بال، نیست در عالم زوالِ عشق

ما را اگـر به کـشـور تـو بـار داده‌انـد            یـعـنـی به مـا خـزائـنِ أسـرار داده‌انـد

بعد از ولای فـاطمه و زینب و حسین            بر زینبِ رضاست که این کار داده‌اند

تو خـود نـشـانِ سـلـسـلـۀ این أمـانـتـی            یـعـنـی تــو را ولایتِ أبــرار داده‌انــد

وقـتی حدیث می کـنی از جـدِّ اکـرمت            بـر تـو کـلامِ فــاطـمـه انـگـار داده‌انـد

موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری            دین را نمک به کـام تو بـسیار داده‌اند

هستی فـقـیه و مجـتهده در عـلومِ دهـر            بـر تـو عـجـیب بـیـنـشِ بـیـدار داده‌اند

پا جـای پـای حجّـتِ سـرمـد گـذاشـتی            با تـو به مـا بـشـارت و إنـذار داده‌انـد

طـی کـرده‌ای چه ناب مسـیـرِ امام را            زیـبـات، نـامِ قــافـلــه ســالار داده‌انــد

میخـواستی که زائر کوی رضا شوی            بعد از عـروج، رخصت دیدار داده‌اند

حـالا دفـاع از حَـرمت تا هنوز هست
صحن و رواق محترمت تا هنوز هست

تو در تـمـام مُـلک و مَـلک تا نداشتی            آنگـونه خِـلـقـتی که تو هـمـتا نداشـتی

روحِ مجـرّدِ تو همان نـور فاطمه ست            نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی

وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش            جـز انـفـجــارِ نــور تـمــنّــا نـداشـتـی

در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد            غـیر از خـدا تو هـیچ کسی را نداشتی

روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است            غـیـر کـلامِ حـق، یَـدِ بَـیـضـا نـداشـتی

در نو جـوانی اَت به فِـقاهت رسیـده‌ای            در پُـرسـشی نـبـود، که فـتـوا نداشـتی

شد حوزه‌های عـلـمیه از عِـلم تو عـلَم            ای عـالـمـه که عِـلـم ز دنـیـا نـداشـتی

شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است            با آنکه عـمـرِ زیـنب کـبـری نـداشـتی

آنچه مصائب است چشیدی ولی یقـین            بـر نـیـزه رأس زادۀ زهــرا نـداشـتـی

از ساوه تا به قـم به شما مرحبا رسید
از کوفه تا به شام به زینب جـفا رسید

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه درد؛ اگر چه هزار غم داریم            کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهـرِ خورشید            بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم


به ذکرِ شاهِ خـراسان گـرفـته‌ایم دم و            به لطفِ حضرتِ معصومه بازدم داریم

مـدافـعـانِ حـریـمِ کـریـمـۀ عـشـقـیــم            همیشه چشم بر این سفـرۀ کرم داریم

محرّم و صفـر و فـاطمیه و رمضان            چقدر عشق که یکجا کـنارِ هم داریم

سـیـاه پـوش، بـرایِ بـقـیـعِ ویـرانـیـم            عـلـم به دوش به یـادِ غمِ عـلـمـداریم

برایِ آنکـه ببـوسـیـم دستِ بـاران را            چه اشتیاقِ عجیبی که در حرم داریم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مرتضی حیدری آل کثیر نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای چـشـمه‌های نـور تو روشنگـر دلم            ای دسـت آســمـانـی تـو بـر سـر دلــم
راز دلــم، نـــیــاز دلــم، بـــاور دلـــم            سوی تو دست‌ و‌ پـا زده بال و پـر دلـم


ای حضرت کریمه! تو را می‌زنم صدا
من آشـنـای دردم و تو خـواهـر رضا

ای نـور بـارگـاه تو تـابـیـده بر فـلـک            جـارو زنانِ صحن تو بال و پر ملک
گر با مدینه هست تو را صحن مشترک            اِنّـی اَنـا الـغَـریبُ بِـهَـمّـی اَتـیـتُ لَـک
راهم دِه! ای سپیده که در ظلـمتم گمم
اذنم دِه! ای بهـشت، که من زائـر قـمم

مهمان‌نواز عترتی و خانه‌ات دل است            معصومه‌ای و ماه حجاب تو کامل است
روز حـساب سایهٔ امن تو ساحل است            با این حساب، عشق تو حلال مشکل است
پس خوش به حال قم که تویی نبض سینه‌اش
حج فـقـیر، مشهـد و قـم هم مـدیـنـه‌اش

ای خوب! بی‌تو حال و هوای دلم بد است            شوقم به بارگاه تو ای ماه! بی‌حد است
خورشید اگرچه زائر بی‌تاب مشهد است            بین طلوع و، چشم تو در رفت و آمد است
اینجا که آسـمان برد از چـشمهٔ تو آب
گنبد طلـوع کرده مگر پیش از آفـتاب

ای آسـمــان رواق نـواهــای یـا ربـت            وی ماهـتـاب دانـهٔ تـسـبـیح هـر شبت
نـم‌نـم گرفـتـه ابر مـفـاتـیـحـی از لـبت            تـازه رسـیـده‌ایـم بـه آغــاز مـطـلـبـت
هرچه قـلم زدیم و نوشتـیم و ساخـتـیم
در بُـعـدِ ناشـنـاخـته‌ات پـر گـداخـتـیـم

نامت بلند! چون که رضا را تو خواهری            یا حَـبَّـذا! که دختر موسی بن جعـفری
دریای منشعب شده از حوض کوثری            من را به خود می‌آری و از هوش می‌بری
خـاکم ولی به شوق تو تا اوج می‌پـرم
وقـتی در آستـان تـو هـستـم، کـبـوتـرم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : مسمط

ای دُرّ یمِ عصمت یا حضرت معصومه           ای فـاطمۀ عـترت یا حضرت معصومه

ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه           ای سایۀ تو عـفّـت یا حضرت معصومه


قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه

محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه

تـو در حـرم مـوسـی، انـسیّـۀ حـورایـی           انـسـیّـۀ حـورایـی، مـحـبـوبـۀ یـکـتـایـی

مـحـبـوبـۀ یـکـتـایی، مـمـدوحۀ طاهـایی           مـمـدوحـۀ طـاهـایـی، ریـحـانـۀ بـابـایـی

ریـحـانـۀ بــابــایـی، آئـیــنــۀ زهــرایــی

در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه

تنها نه محـیط قـم، ایـران به تو می‌نـازد           عصمت به تو می‌نازد، ایمان به تو می‌نازد

عترت به تو می‌نازد، قرآن به تو می‌نازد           تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو می‌نازد

جنّ و ملک و حور و انسان به تو می‌نازد

بانـوی همه خلقـت یا حضرت معصومه

شمس و قمر و النجم، جنّ و ملک و انسان           جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان

هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان           هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان

دارند به تو چشمِ، لطف و کرم و احسان

گیرند ز تو حاجت یا حضرت معصومه

نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی           وز گرد حـریم خود بر روح شفا بخشی

بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی           حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی

بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی

داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه

ای کـعــبـۀ اهـل دل، ایــوان طــلای تـو           ای سرمۀ حور العـین خاک کف پای تو

قـم نه هـمـۀ عـالـم، مـرهـون عـطای تو           فـیـضیّـه بُـود دائـم، در ظـلّ هـمـای تـو

گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو

یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه

ای بـانـوی نُه افـلاک، ای مـادر اهل قم           ای خـاک حـریـم تو، تـاج سـر اهـل قـم

ای کـوثـر فـیض تو، در ساغـر اهـل قـم           آیـد ز نـسیـمـت جان، در پـیکـر اهـل قـم

گـلـدسـتۀ صحـنـینت روشن گـر اهـل قـم

ای قـم حـرم امنت یا حضرت معصومه

آنانکه به شهـر قـم، بر عـرض ادب آیند           آنانکه به پـای جان رو سوی تو بنـمایند

در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند           هر گام که ای بانـو در صحن تو پیمایند

هـر زائـر قـبـر تو، هم زائـر زهـرایـنـد

نـازند بدین رتـبت یا حضرت معصومه

ای دسته گـل زهـرا ریحـانۀ اهـل الـبیت           ریحـانـۀ اهـل الـبیت، دُردانـۀ اهـل البیت

زوّار حــریـم تـو، پــروانــۀ اهـل الـبیت           قـبـر تو بوُد کعـبه، در خـانۀ اهـل الـبیت

قـم گـشته زفیض تو کـاشانۀ اهـل الـبیت

نازند به تو عترت یا حضرت معصومه

ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را           هم صورت زهرا را هم زینب کبری را

خـاک حـرمت دارد، اعجـاز مـسیـحا را           دل می‌بری از رفعت صد مریم عذرا را

مـعـصومـه‌ای ای بـانـو ذرّیـۀ طـاهـا را

ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه

تو جان سجود استی تو روح قـیام استی           مـوسـای محـمّـد را، تـورات تـمام استی

دخت صلوات استی، فـرزند سلام استی           فـخــریّــۀ اجــداد و آبـاء عـظــام اسـتـی

الحق که یکی مـریم از هفـت امام استی

ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه

تو پاکی و معصومه، من عبد گـنه کارم           تو بحر کـرم داری من دست تهـی دارم

سرمایۀ من تنها اشکی است که می‌بارم           گر اهـل بهشت استم، گر مستحـق نـارم

هم بـندۀ این کـویم هم «میـثم» این دارم

ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تا ابـد دامـنهٔ عـطـر بـهـار است اینجا            دست گل‌هاست که بر دامن یار است اینجا

هـر طـرف رایـحـهٔ بـاغ تـجـلّـی دارد            هر طرف پنجـرهٔ آیـنه‌زار است اینجا


بال‌هایی که ملائک به طـواف آوردند            وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا

بس‌که روشن شده از مقدم او صبح حرم            نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا

تحفه‌هایی که زمینی‌ست کجا لایق اوست؟            صلوات است که شایان نثار است اینجا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بس‌که روشن شده از گنبد او صبح حرم            نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای دختر خورشید، ای خواهـر دریا            زهـراترین زینب زینب‌ترین زهـرا

مـاه مـقـیـم قـم، مهـتاب بیـت‌ الـنـور            در سایه‌سـار توست سـرتا سـر دنـیا


فـهـم حـقـیر ما پائـیـن‌تـر از پـائیـن            وصـف بـلـنـد تـو، بـالاتـر از بــالا

لبخند معـصومت مُهـر رضایت زد            بر شوق خواهرها، عـشق برادرها

تنها به دست توست ای سورهٔ انفاق            دنـیـای ما امـروز عـقـبای ما فـردا

ماییم و چشمی تر، ای چـشمهٔ کوثر            بر ما عـطایی کن از فیض اَعـطینا

وقتی ضریحت را با گریه می‌بوسیم            در چشمـمان پیداست آن قـبر نا پیدا

باز از تو می‌گویم یا حضرت زینب            باز از تو می‌خوانم یا حضرت زهرا

از آه لـبـریـزم، از اشک سـرشـارم            این قطره را دریاب دریاب ای دریا

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای بـهـشـت آرزوهـای بـهـشـت            ای سراپا کوثر و کـوثر سرشت
ای گـل عـطر آفـرین باغ عـشق            ای تـجــلی گـاه بـانــوی دمـشـق


فـاطــمـه نـامـت دل تـو زیـنـبـی            هم به دل جـای تو هم ذکـر لـبی
عمق ذاتت از وجود زینب است            در حقیقت تار و پود زینب است
ریشۀ اخلاق و رفتارت ز اوست            خون او داری به رگ در زیر پوست
تـو ز نـسـلی پـاکـدامـانـی و بس            زاد
ه‌ای از شـاه مـردانـی و بـس
بسکه تو هستی دل آرا و شریف            در جدال حسن هـستی
بی‌حریف
حـوریان شاگـرد درس خـوبـیت            شـهــرۀ آفــاق شـد مـحــبـوبـیـت
دوست و دشمن به مهـرت مبتلا            چون کریمه هستی و مشکل گشا
قـدرت احـسـان تـو فــوق بـشـر            هرکسی دارد از این شأنت خبر
خاکـبـوس خاک تو خـاک جهان            زائـرانت را بهشت حـق مـکـان
کـوی تو خود جـنت الاعـلی بود            تـربـت تــو تـربـت زهــرا بــود
عشق را سرمشق نا مخـتوم
ه‌ای            عصمت حق هستی و معصومه‌ای
ای تو شمس سینۀ شمس الشموس            ای تو نامـوس امیر ملک طوس
بارگـاهـت مـعـدن لـبـریـز جـود            هرچه گـشتم مثـل کـوی تو نبود
خاک تو دارالشـفای سیـن
ه‌هاست            کوی تو هر شب پذیرای رضاست
ای بــرادر زائــر هـــمــوار
ه‌ات            ای دل دلـــــداد گـــــان آواره‌ات
شوق دلـبر داشـتی کـردی سفـر            تا بگـیری یک دم از یارت خبر
عاقبت با سین
ه‌ای محزون و زار            بی‌خبر جان دادی از هجران یار
کاش
می‌شد عمر زینب چون تو طی            تا نـمی‌دید از جـفا یـارش به نی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : غزل

در این روزگاری که دل بیقرار است            گـدای کـریـمـه شدن افـتـخـار است

ثــواب زیــارت بـرایـم نــوشـتــنـد            خودم نه دلم سوی تو رهسپار است


دوبـاره حـرم قـسـمـتـم نه نـشد - آه            چقـدر این دل بی نـوا بـد بیار است

چنان گـنـبدت جلوه دارد که انگـار            حـریم تو در آسـمان ها مـدار است

کسی که قـدم می زنـد در حـیاطـت            روی فرش بال ملائک سوار است

نگـاهـت مرا از غـریـبـی در آورد            ببین خـنده روی لـبـم آشکـار است

همین هم نشان از کـرم خـانه دارد            گـدا زاده ای با شما همجـوار است

کریمـه! کـرم کن گـدای خودت را            گدایی که در ماتمت سوگوار است

چکید اشک تو بر زمین،بعد از آن بود            که از ساوه تا قم درخت انار است

دلـم خـون شـده از غـم مـاجـرایـت            دلـت تـنـگ بـوده بـرای رضـایـت

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

بس در حـرم تو سـوز و آهـم دادند            تـخـفـیـف بـه نـامـۀ گــنــاهـم دادنـد

با اذن تو، ای فـاطـمـۀ مـعـصـومـه            در وادی فـاطــمــیــه راهــم دادنــد


*************

از کفش کنِ تو طور موسی پیداست            در هـیبت تو زینب کـبری پـیداست

ای از حـرم تو بـاز، باب الـزهراء            از تـربت تو تـربت زهـرا پـیداست

*************

کاش از حـرمت صدای ما را ببرند            پـیـغـام بـسـوی قـبـر زهــرا بـبـرند

مـا عـقـدۀ بـانــوی مــدیـنــه داریــم            مـا را سـرِ قـبـر مـخـفـی آیا بـبـرند

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تـا دلـم از نـفـس افــتـاد، پـنـاهــم دادی           بـه حـرم بـرده ای و اذن نـگـاهـم دادی
صیغلی بر دل و این روی سیاهم دادی           بعـد هم سـوز دل و گـریـه و آهم دادی


الـســلام ای هــمـۀ دار و نــدار دل مـا
حضرت نـور، نگاه تو همه حاصل ما

روبـروی حـرمـت گــرم تـمـاشـا بـودم           غـرق در خـلـسه و در عـالـم بالا بودم
محـو رخـسـار ضـریـح تو مـعـلا بودم           آه… انـگـار که در مـرقـد زهـرا بودم

ما که مدیون تو و لطف خـدایت هستیم
همه دلخوش به همین چند روایت هستیم:

تا قیامت حرمت، چون حرم فاطمه است           زائرت شامل لطف و کرم فاطمه است
هرکه در جان و دلش درد و غم فاطمه است           پیش تو در حـرم محـتـرم فـاطمه است

دست بر دامـن تو ذکـر تـوسـل کـردیـم
حیف بی معـرفـتی شد که تعـلـل کردیم

هرکه مشتاق تو شد، عقل به کف آورده           در بـیابان، حـرمت دُرّ و صدف آورده
دیـدنت حـوریه ها را سـر صف آورده           شوق تو مرعـشی از شهر نجف آورده

تو که هستی که همه محو کمالت هستند
مرجعـیت همه محتاج وصالت هـستـند

زیـنـب ثـانـی این طـایـفـه هـستـی بـانو           قـفـل این قـلب مرا خوب شکـستی بانو
آمـدی در دل هـر شـیـعـه نـشـستی بانو           چـشم بر کـشـور ایران تو نـبـستی بانو

آمـدی تـا به بـرادر بـرسی، امـا حـیف
تا به آن جسم مـطـهـر برسی، اما حیف

مـثـل زیـنـب غــم دوری بـرادر دیـدی           نـالـه و اشک و پـریـشـانی مـادر دیدی
مثل زینب جـگـر پـارۀ خـواهـر دیـدی           تو کجـا پیکـر صد پارۀ بی سـر دیـدی؟

تو غم یار کشیدی، نه که غارت شده ای
نـه کـه آمــادۀ دوران اســارت شـده ای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دیـدنت حـوریه ها بر سـر صف آورده           شوق تو مرعـشی از شهر نجف آورده

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قسمْ به صبح دل انگیز این حرم، بانو            جهانِ ماست بدون تو چون عدم، بانو

هزار و یك در رحمت به روی ما وا شد            چو آمدیم به صحـن تو صبحـدم، بانو


نـمی شـدیـم جـدا از حـریـم تان، حـتّـیٰ            نـداشتـیـم اگر داغ و درد و غـم، بـانـو

از آستان ملك پاسبان تان، عُـمری ست            نـدیـده ایـم بِـه والله، جُــز كــرم، بـانـو

نفس نفس زدن ماست وقف نوكری ات            چرا كه فرصت عُمْر است مُغتنم، بانو

اگـرچه خـاك كـف پـات نـیـسـتـیم، امّا            غـبـار راه تو هـسـتیــم دست كم، بـانو

دُرُست، بهره ای از شاعری نبردم من            ولی به عـشـق شما می زنـم قـلـم، بانو

درون پوست خود از شعف نمی گُنجم            همین كه دور و برت می زنم قدم، بانو

یكی دو تا كه نه، اینجا هـزارها سائـل            شـدند یـك شـبـه نـزدِ تو مُحـتـشم، بانو

امـام زادۀ بـی مثـلِ واجـبُ الـتَّعـظـیـم            به محضر تو فلك گشته است خَم، بانو

چو میرزای قمی و چونان بروجردی            مـجـاوران تو هـسـتـنـد مـحـتـرم، بانو

مُــدام در ره اثـبـاتِ جُـرم مـی كـوشـد            كسی كه شد به ولای تو مُـتّـهـم، بـانو

به راه روزی خود گرچه لنگ هم بزنیم            نـمی خـوریـم به اسـم شـما قـسـم، بانو

رواست این كه بخـوانیم زینـبت وقتی            دو خواهـرید، ز هر حیث مثل هم، بانو

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر کس به احـتـرام مـقـام تو خـم نشد            آقـا نـشـد؛ بـزرگ نشد؛ مـحـتـرم نـشد

دل خـسته بود و راهی این آستـانه شد            دل خـستـه بود و راهـی بـاغ ارم نشد


گـفـتـند مـرقـدت حـرم آل فاطمه است            با این حساب هیچ کسی بی حـرم نشد

این حـاجـت من است الـهی قـلـم شود            دسـتـم اگـر بـرای تو بـانـو قـلـم نـشـد

شکر خـدا که شـامـل لـطف شـما شدم            ما شـاعـرت شدیـم ولی محـتـشـم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل            من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد

باز این چه لطفی است که در حق ما شده            ما شـاعـرت شدیـم ولی محـتـشـم نشد

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

عمـری غُـبارِ حضرتِ معصومه ایم ما           تا در جـوارِ حضـرتِ معـصـومه ایم ما
هر چـند بـارِ حضرتِ معـصـومه ایم ما           در سایه سارِ حضرتِ معـصومه ایم ما


اهـلِ دیـارِ حضـرتِ مـعـصومـه ایم مـا

ای آرزویِ پــنــجــره فـــولاد آمــدیــم           ای قـبـلـه گـاهِ طـاقِ گـوهـرشـاد آمـدیـم
بر خـاک بـوسـه داده و بـر بـاد آمـدیـم           بــابُ الـجَـواد حــاجتِ مــا داد آمــدیــم
حـالا کـنارِ حضـرتِ معـصومه ایـم مـا

تـا نـور مـی دَمـی بـه تـمـامِ چـراغ هــا           رَد مـی شـویـم مثـل نـسـیـم از رواق ها
مـعـراج مـی رویــم بـه دوش بُـراق هـا           فـریـاد مـی شـویـم از ایـن اشـتـیـاق هــا
دل بی قرارِ حضـرتِ معصومه ایـم ما

ما را که عُمرِ نوح دَمی نیست پیشِ تو           مـا گَشته ایم هیـچ غَمـی نیسـت پیشِ تو
شـاه و گـدا زیـر و بَـمی نیست پیشِ تو           یـادِ بهشـت جُرمِ کَـمی نیـست پیـشِ تـو
مَحـوِ بـهـارِ حضـرتِ معـصومه ایم مـا

روحُ الاَمین که حاجِبِ دولتسَرایِ توست           از خـادمـانِ کعـبـۀ دارالشـفـایِ تـوست
تو کیستی که صحنِ رضا در هوایِ توست           ایـوان طـلا هـواییِ گنـبد طلایِ تـوست
شُکرَش دُچارِ حضرت معصومه ایم ما

بـا لطفِ مـادرانه ات اِحیـا شدیـم شُـکر           بِـرکـه نَـه، رود نَـه، دریـا شدیـم شُـکـر
مـولا نـگـاه کــرده و آقـا شـدیـم شُـکـر           ذُریه های حضـرت زهـرا شُدیـم شُکـر
ایـل و تـبارِ حضـرتِ معـصومه ایـم ما

بانو ! اگـر چـه پیـش تـو خِشتِ مُحَقَریم           از خِـشت هایِ خانـۀ موسی بنِ جعفَریم
عُـمریست از کـنارِ شـما لُقـمه می بَریم           از صـحنِ جامـع آمـده ایـم و کـبـوتـریم
سُجـده گـذارِ حضـرتِ معصـومه ایـم ما

مـا را نـشـان گـرفت اگرچـه مَـلالِ غَم           هر چند پُر شده هـمه جا قیل و قالِ غَم
مـا را گِـره زدنـد بـه پـرهـایِ بـالِ غَـم           مـا را گِـره زدنـد ولـی بـی خـیـالِ غَــم
تـا خاکـسارِ حـضـرتِ معــصومه ایم ما

تـا ســر ســپــردۀ عَــلَـم زیــنــبــیـه ایـم           سـر میـدهـیم و مَـردِ غَــمِ زیـنـبـیــه ایم
مــا از غــبـارِ مـحــتـرمِ زیــنــبـیـه ایـم           مـا کُـشـتـه مُــرده یِ حـرمِ زیـنـبـیـه ایم
چون ذوالفقارِ حضرتِ معصومه ایم ما

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بانـو بهشت گـوشۀ پنهـان چشم توست            دریـا همیشه تشنـۀ بـاران چشم توست

با تو بهار مانـدنی است و فـرشته وار            تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست


وقتی نسیم صحن تو بر صورتم نشست            دیدم تمام عشق غزل خوان چشم توست

پایین پای درس تو عمری نشسته است            هاجر همان که جزو مریدان چشم توست

ای جـانـماز هرشـبـه ات بال جـبـرییل            قـبـلـه تمام مـایـل ایـمـان چـشم توست

تـوحـیـد از کـلام شـمـا آب می خـورد            ایران ما هـنـوز مسلـمان چـشم توست

اقـرار مـی کـنـم که قـلـم لال مـی شـود            هر جا که صحبت تو و ایمان چشم توست

در ریشه های بـاور شعـرم حـلول کن            شرمنـده ام بضاعـت من را قـبـول کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد محتوایی است و همانگونه که در قرآن ذکر شده است حضرت مریم دارای جایگاه و ویژگی های خاص و منحصر به فرد است لذا به همین دلیل بیت زیر تغییر داده شد

پایین پای درس تو عمری نشسته است            مریم همان که جزو مریدان چشم توست

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آنقدر رفت که در ثـانیه ها هم گـم شد            بعد آنسوی زمان پنجره ای در قم شد

و همیـن زائــره سبـز زیـارتـگـاهـش            در پـرواز به سمت حــرم هـشـتـم شد


گـوشـۀ چـادر او روی سـر قــم افـتاد            کآفتاب آمد و تاریکی شیطان گــم شد

خاک قم عطر گل یاس گرفت و آنگاه            قــم مـدیـنـه شد و او فــاطـمه دوم شد

یازده  کعبه به همسایگی اش آمده اند            یــازده مـرتـبه اینجا حــرم مـردم شد

جمع بودند در اینجا هـمـگـی تا اینکه           جمکران آمد و همسایـۀ این خـانم شد

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : میثم رحمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

ای دلم بی قـرار در حــرمت           کن نگــاهی به سائل کرمت

ذره ای بـودم و ز لطف شما            زیــر بــالــم شده تمـام سما


طفل خُردی به پای مکتب تو          بوده ام من دخیل هر شب تو

سر نهــادنـد پیش پـــای شما           بهجت و فاضل و مطهر هـا

عمه و بنت و خواهرمعصوم          بر تو باشد سلام هرمعصوم

ای ضریح شما مطاف ملک           رفته گلدسته ات فـراز فلک

چشم من ابری است وبارانی          از تب عشق خود تو میدانی

لحظه هایم اسیـــر دل تنگی           می زنم زلف یـار را چنـگی

افـتـخــارم بُــود گــدایــی تو           مــرغ دل را کنــم هوایی تو

می کنی تو غـــــروب آدینه           دل من را چــو صـحـن آیینه

با نگــاهــی دلــم هوایی کن           قلب من را تو کــربلایی کن

: امتیاز